تصمیم مهم
هوراااااااااااااااااااااااااااااا. ما برمیگردیم تهران پیش بابا. هر چند وزارت بهداشت نمیخواد ما بیایم.هر چند موقعیت کاری مامان تو قزوین عالی بود.هرچند زندگی شهرستان راحت و کم هزینه بود. هر چند دوستان زیادی داشتیم. اما ما بابا رو میخوایم. دیروز آریا جونو مدرسه احسان ثبت نام کردیم.میریم وسایلمونو از قزوین بیاریم ...
نویسنده :
شری
9:15
فرشته ها کجا بودن
در این مدت که به خاطر کار مامان ما تهران نبودیم فرشته ها کلی بزرگ شدن.آریا به پیش دبستانی رفت,دانا تر شد.اعتماد به نفسش بیشتر شد و کلی تجربه های جدید داشت . آنیتا نشست.سینه خیز رفت.راه افتاد.دوید.خندید.بابا گفت. برای هردوتاشون تولد گرفتیم و به وجودشون افتخار کردیم.خدایا سپاس ...
نویسنده :
شری
16:32
آنیتا به روایت تصویر
مرداد91 آنیتای مامان این ماه اولین غذای کمکی رو شروع کرد.دخترم ماشاءالله خوش غذاست ...
نویسنده :
شری
20:14
آریای شیرین زبون
فرشته مهربون من اولین کلمات مفهومش رو تو ٢١ ماهگی گفت،قبل از اون خیلی نگران بودم چون حتی یک لغت رو خوب نمیگفت،اما روزی که شروع به صحبت کرد ٢٢شهریور٨٧ بود که آریا به طور جالبی میتونست اکثر کلمات رو تکرار کنه و جمله سازی رو خیلی زود شروع کرد.آبان ٨٧ جملات دو کلمه ای میساخت.موقع تولد دو سالگی با صدای خوشگلش چشم چشم دو ابرو میخوند. تو ٢٥ ماهگی دنبال بابا میرفت و میگفت شلوار کثیف داری؟-عافیت باشی-بابا،آریا پسر (ه)حوبیه-امیر محمد نیست ای بابا!- یکم ترکی هم یاد گرفته بود و میگفت:دیمه! میگفت خواب میاد-شب ببیر بهار ٨٨ به آب دست میزد میگفت یکم داغه،یکم خوبه. از کجکی حرف زدنش:سیب بسینی!-...
نویسنده :
شری
17:40
فرشته ها
استعداد یابی!!!
مامان و بابای فرشته ها هردو رشته تجربی بودن هر چند از نخستین روزای ازدواج ،مامان م توجه علاقه شدید بابا به ریاضی شد و دید که بابا تمام شماره حسابها ،شماره کارتهای ملی و ... رو حفظه و تازه از مامان هم انتظار داره حفظ باشه ،این استعداد به آ ریای مهربون مامان هم رسید و به لطف آموزشهای عمه خیلی زود شکوفا شد.فرشته مامان تو سه سالگی ساعت رو بلد بود و عاشق شمردن اعداد.یادمه روی بخار شیشه ماشین و حتی رو هوا با انگشتهای نازش عدد مینوشت.الان سن همه اعضا خانواده،تاریخ ها و خلاصه هرچی به اعداد مربوط باشه رو میدونه.دو سه ساله که بود دوست داست پشت چراغ های راهنمایی ...
نویسنده :
شری
14:40
خاطراتی از آریا
چند عکس خاطره انگیز از آریا فرشته مهربونم میذارم هرچند بعضی هاش با گوشی بودو کیفیت نداره اما واسه من یک دنیا میارزه.عاشقانه دوستت دارم پسرم،نفسم تبریز تابستان ٨٦ لنگرود خونه دایی مامان،تنها عکس موجود از این سری بامزگی آریا تبریز سال ٨٧ آریا و پت ومت در حال تماشای سی دی نسرین ١.تو این سن که بود سی دی های نسرین،عمو پورنگ و تاتی و رنگین کمان رو خیلی دوست داشت جلوی نانوایی سال ٨٧ تبزیز،دنبال پیشی میگرده این هم مال سال ٨٧.نمایشگاه اتومبیل.از بچگی از صدا ی بلند خوشش نمیاد ...
نویسنده :
شری
15:08
خاطراتی از آریا
سری دوم عکسهای خاطره انگیز آتلیه زیبا.تابستان ١٣٨٨ تابستان٨٩.زنجان تابستان٨٩.قزوین ساحل دریاچه ارومیه از معدود مسافرتهایی که وقت شد تو اون سالها بریم پاییز ٨٩ بعد از امتحان بورد بابا علاقه و دقت آریا در رعایت نظم رنگها قزوین.آذر ٨٩ وروجک مامان.تهران.١٣٨٩ آیا و برف بازی.٢٦ دی ١٣٨٩ نمایشگاه اسباب بازی با خاله بهار و حاجی فیروز.فروردین٩٠.قزوین نوروز١٣٨٩.قزوین &n...
نویسنده :
شری
11:36