آریا و آنیتا(فرشته ها)

واکسن

٤تیر ماه واکسن ٤ ماهگی آنیتا رو  زدیم.خدا روشکر نسبت به دو ماهگی تب و بیقراریش کمتر بود و پروتکل استامینوفن نیم ساعت قبل و کمپرس سرد بلافاصله تا ٢٤ ساعت هردو ساعت ١٠دقیقه ١٠ثانیه کمپرس ١٠ ثانیه استراحت ،عالی جواب داد . تجربه نشون داد پاشویه و خنک کردن شکم جواب خوبی با استامینوفن میده.روی در یخچال جدول چسبونده بودم تا یادم نره. یادمه آریا گلی فقط برای دو ماهگیش اذیت شد چون کولیک هم داشت ...
18 تير 1391

گرفتن اشیا’

آنیتا ٢٣ خرداد اولین بار دستشو واسه گرفتن دراز کرد و هدفش انگشتهای مامان بود و با کمی خطای قابل ارفاق موفق شد و هنوز هم دو دستش رو با هم جلو میاره و دوست داره با تماس اشیا با لب و زبونش ماهیت اونا رو بفهمه       یادمه آریا ٢٢ اسفند ٨٥ وقتی تو تبریز جلوی بانک پارسیان که بابا رفته بود اولین حقوق رزیدنتی منو بگیره و من و پسری تو ماشین  بودیم ،دستشو دراز کرد که زنجیر پستونکشو بگیره خیلی خوشحال شده بودم.   ...
18 تير 1391

آریا و علاقه هایش

آریا هم مثل بقیه کوچولوها در سالهای مختلف علاقه های متفاوتی داشته،یکی از جدی ترین و اولین ها اتوبوس بود اوایل مبهوت دیدن اتوبوسها و چرخیدن لاستیکهاش میشد.کم کم شماره اتوبوسها و رنگهای اتوبوس ها رو حفظ میکرد.میگفت بریم پیش راننده و واسش بلبل زبونی میکرد. اینهم چند عکس از اتوبوسهای سالم مانده از اون روزها:     یکی از کارتونهای مورد علاقش شان شیپ بود.تم تولد خودمونیش هم همین بود تعدادی از سی دی ها آریا با لباس شان شیب لباس شان شیپ وشب یلدا . تولد شان شیپی تولد آریا و مهدی رو با هم گرفتیم.١١مال مهدی و ٥برای آریا ...
11 تير 1391

آریا و کباب

بدغذایی آریا شهرت بین المللی داره .فرشته خوشگل من از شیر خوارگی بدغذایی رو  شروع کرد و وقتی خواستیم شیر پاستوریزه رو شروع کنیم یکسال کامل لب به هیچ شیری نزد.بماند قصه با کارتون و جایزه و تو پارک غذا دادن واستفاده از روش های تربیتی علمی و تجربی!! انواغ خورشت ها ٤٥ دقیقه تا یک ساعت تو بشقابش میموند اما کباب تنها غذایی بود که موقع خوردنش نه خوابش میاومد و نه هوا گرم بود و نه سیر  بود!!الان هم کماکان عشق کباب ادامه داره.شاید یک روز صاحب کبابی های زنجیره ای آریا و شرکا بشه!! تو این عکس تو رستوران باری ارومیه با پیشی دنبال کبابه حتما!!(آبان ٨٩)     ...
10 تير 1391

آریا و خرس بلو

آریا ٣-٤ساله که بود عاشق خرس مهربونا بود به خصوص خرس آبیه. و میگفت من خرس بلو هستم.من هم بعد از تموم شدن کلاس کلی گشتم تا خرس آبی پیدا کنم بعد با بابا از فوم روی شکمش بارون و ابر چسبوندیم و واسش بردم یادش بخیر   خرس بلو!!!!            ...
9 تير 1391

برای آریا

آریا عزیزم برای تو مینویسم از عمق وجودم وقتی من و بابا تازه امتحان رزیدنتی رو دادیم خدا تقدیر کرد فرشته ای به ما عنایت کنه وقتی سال تحویل٨٥ بود تو رو با تمام وجود حس کردم وقتی ١٤فروردین جواب آزمایشمو گرفتیم سر از پا نشناختم وقتی روز انتخاب رشته پس از تحویل فرمها به دانشگاه تو راه سفر تصادف شدیدی کردیم خدا خواست همه با هم بمونیم وقتی تو رشته های مورد علاقمون قبول شدیم تو هم تو شادی ما بودی وقتی بابا رفت ارومیه و من تو ماه ٧بارداری تو شهر غریب تنها شدم فقط تو بودی وقتی دوم آذر به دنیا اومدی همه دنیای من بودی وقتی مرخصی زایمان گرفتم و رفتیم پیش بابا خیلی روزهای خوبی بود وقتی بر گشتیم تبریز مامانی و عمه وعمو ...
5 تير 1391

فرشته ها

اولین عکس از آنیتای مامی.کوچولوی خونه:بیمارستان عرفان:٤/١٢/ ١٣٩٠ ١٣٩٠     وجدیدترین عکس از آریا که تو بیمارستان دهخدای قزوین ٢/٩/١٣٨٥ به دنیا اومد ...
4 تير 1391

آنیتا ىه روایت تصویر

اسفند: ماهی که شبانه روزش زیبا و خاطره انگیز بود اسفند٩٠ ٥روزگی     ٥روزگی آنیتا با زردی گذرا بعد از اومدن از تست غربالگری تیرویید       ا اولین حمام در ٨روزگی البته در بیمارستان یکبار حموم شده بود     ٨٨ ده روزگی     ٢٣روزگی       ...
4 تير 1391