آریا و آنیتا(فرشته ها)

آریای شیرین زبون

1391/7/9 17:40
نویسنده : شری
886 بازدید
اشتراک گذاری

 

 شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے فرشته مهربون من اولین کلمات مفهومش رو تو ٢١ ماهگی گفت،قبل از اون خیلی نگران بودم چون حتی یک لغت رو خوب نمیگفت،اما روزی که شروع به صحبت کرد ٢٢شهریور٨٧  بود که آریا به طور جالبی میتونست اکثر کلمات رو تکرار کنه و جمله سازی رو خیلی زود شروع کرد.آبان ٨٧ جملات دو کلمه ای میساخت.موقع تولد دو سالگی با صدای خوشگلش چشم چشم دو ابرو میخوند.

تو ٢٥ ماهگی دنبال بابا میرفت و میگفت شلوار کثیف داری؟-عافیت باشی-بابا،آریا پسر (ه)حوبیه-امیر محمد نیست ای بابا!-

یکم ترکی هم یاد گرفته بود و میگفت:دیمه!

میگفت خواب میاد-شب ببیر

بهار ٨٨ به آب دست میزد میگفت یکم داغه،یکم خوبه.

از کجکی حرف زدنش:سیب بسینی!-تخم اوخ!-غورابه!-

شعر که میخوند وقتی تموم میشد میگفت حالا چی بوخونیم

کشیک که بودم بابا میگفت با موبایل اسباب بازیش به من زنگ میزده و چوقولی باباشو میکرده

ـیتراژ سریال ها رو که میدید میگفت :تمام شد!

اسباب بازی هاشو تنبیه میکرد میذاشت تو اطاق در رو میبست!

تابستون ٨٨ شمردن رو یاد گرفت.وقتی آفتاب میزد تو چشمش میگفت باد میاد!!!

زمستون ٨٨  شب ها وسط قصه گفتنم موضوع قصه رو کلا عوض میکرد

رنگ بلوز و شلوارشو ست میکنه

وقتی میخواستم برم کشیک میگه تو نرو بابا بره.از بیمارستان که زنگ میزدم میگفت قصه بگو .با تمام استرسی که داشتم مریض بیاد نتونن پیدام کنن واسش قصه میگفتم.تلفن سه دقیقه ای بود و قطع که میشد ،گریه میکرد و گوشی رو نمیذاشت و بابا میگفت فقط جیغ میزدwww.smilehaa.org

یک جمله خنده دار تو این سنش: یکی بود یکی نبود سیبیل بود!!

از کتاب قصه فیل خاکستری به اونجایی که میرسیدیم که با یک دستمال باخرطومش با مامانش خداحافظی میکرد میگفت اینجا رو نخون

عید ٨٩ از فرودگاه تبریز میخواستیم بریم شمال،هر هواپیمایی پرید داد میزد ما جا موندیم.اونقدر استرسی شده بود که دل درد گرفت

از این سنش تا حالا هربار صداش میکنیم :آریا،میگه جان.(مامان فدای جونت)

مامان سوری بهش گفت باهوش.تو مهد گفتن اسمت چیه میگفت آریای باهوش

لغتهای ساختنی بهار٨٩:اپل سیو-بینگوشیه.و دوستهای خیالی که خرابکاریهارو گردن اونا مینداخت:اتتخ!-اتتوث!-و حسن پخ!

بهم میگفت مامان چرا اینقدر زیاد دکتر شدی!

بهش گفتم بخورمت گفت نه fourساله میشی ها

بهش زنگ میزدم میگفت بیا با پام با شکمم حرف بزن.بعد میپرسید اون چی گفت!!

سیر میشد بالای سرشو نشون میداد میگفت غذا رفت تا اینجا،گشنه میشد نوک پاشو نشون میداد

میگفت:عرق شدم--گیده-(النم هنوز دیگه رو گیده میگه)-

حواسش همیشه به آمپر بنزینه میگه یک خط دیگه کم شد!

برای جوجه بازی مورد علاقه اش لغات مخصوص داره:جوجه زود-جوجه پدر-جوجه مادز-جوجه بنجنس!-جوجه فنری..داد میزنه بابا موشک بزن موشک!

چیپس خلالی دوست نداره میگه شکل oneنخر ،صفر بخر

پاییز 90 واسه من نامه دوست دارم مینویسه

بهار 91 میگه برج میلاد چند تا موز خورده قدش بلند شده!

شغل های انتخابیش از اول تا حالا:راننده اتوبوس-لاستیک تماشا کن-لاستیک فروش-مغازه بزنم گرون بفروشم!!!

                      

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

نسیم-مامان آرتین
10 مهر 91 9:06
ای مامانی دلمون یه ذره شده بود برای این فسقلیها راستی جابه جا شدین الهی من قربون این پسر بانمک وبامزه بشم خاله قربونت بشه که فکر میکنه برجهاهم غذا میخورن قشنگم من فکر کردم شماهم مثل مامان بابا دوست داری دکتر بشی یا مهندس دیگه گرون فروشی چیهههههههههههه
نسیم-مامان آرتین
10 مهر 91 9:08
راستی مامانی 1سوال میشه بپرسم تخصص شما چیه اگه سوالی برامون پیش اومد با اجازتون ازتون بپرسیم
نسیم-مامان آرتین
17 مهر 91 10:54
جیگرای خاله روزتون مبارک
مامان انیسا
15 دی 91 1:49